مقدمه
در چند دهه پس از پایان جنگ سرد کلاسیک، سیاست آمریکا در قبال روسیه بین امیدواری برای تبدیل کشورها و جمهوریهای بازمانده از شوروی از اروپای شرقی تا قفقاز جنوبی و آسیای مرکزی به شرکای نزدیک آمریکا از یک سو و نگرانی از تواناییهای روسیه برای افزایش هزینههای آمریکا در اروپا و خاورمیانه در جریان و نوسان بوده است. در دولتهای اوباما، ترامپ و سال نخست بایدن، سیاستگذاری برای روسیه در آمریکا بین دو دیدگاه قرار داشت که عبارت بود از دیدگاهی که از مقابله با روسیه به عنوان یک قدرت تجدیدنظر طلب دفاع میکرد و دیدگاهی که به دنبال راههایی برای مدیریت رقابت با روسیه و محدود کردن تقابل بود تا واشنگتن قدرت کافی برای تمرکز بر چین و ایران را داشته باشد. برای مثال، زمانی که آمریکا فشار تحریمی بر صادرات انرژی ایران را افزایش داد، امیدوار بود که انرژی روسیه این خلأ را پر کند. علاوه براین، روسیه در قامت قدرت بزرگ، یک شریک ضروری در هرگونه ائتلافی برای کنترل خیزش چین هم تلقی میگردید. با شروع جنگ اوکراین در سال 2022، آمریکا به این رویکرد پایان بخشید و از نظر واشنگتن، دیگر امکان طراحی و پیشبرد مشارکت راهبردی با روسیه حداقل تا زمان حضور پوتین در رهبری این کشور وجود ندارد و پافشاری روسیه به توسعه ترکیبی توانمندیهای سخت و نرم خود موانع مضاعفی برای آمریکا ایجاد میکند. بنابراین، آمریکا با تحریمها، سیاستگذاری تجاری، ابزارهای مالی و حمایت کامل از اوکراین، تلاش میکند که ابزارهای حاکمیتی روسیه را تنزل بخشد با این هدف که اگر روسیه نمیتواند یک شریک برای آمریکا باشد، پس بایستی به جایگاه یک رقیب ناهمتراز و ضعیفتر تقلیل یابد. این راهبرد کاهش ظرفیتها و قدرت روسیه بر جلوگیری از همگرایی روسیه با چین نیز اولویت دارد و از نظر آمریکا هرچند منابع انرژی ارزان روسیه در کوتاهمدت برای چین سودمند است، لکن در بلندمدت کاهش قدرت و منابع روسیه به صورت خودکار باعث پایین آمدن سطح انتظارات چین از روسیه خواهد گردید.
- راهبرد مهار ژئوپلیتیکی و ژئواکونومیکی روسیه از سوی آمریکا
در سطح کلان، سیاستگذاران و تصمیمگیران آمریکایی هدف روسیه پوتین را احیای امپراتوری تاریخی روسیه در اوراسیای مرکزی میدانند که نمیتواند بدون چنگ انداختن به امنیت و هویت غربی میسر گردد. جنگ اوکراین محور یوروآتلانتیک را به این گزاره بیش از پیش مؤمن کرده که امنیت آنها بدون شکست دادن روسیه در جنگ اوکراین از پایداری لازم برخوردار نخواهد بود و پس از پایان این نبرد نیز برای جلوگیری از تکرار سناریوی اوکراین در نقاط دیگر، باید سایر گامها برای مهار پیوسته روسیه اتخاذ گردد. دلیل این تفکر، آن است که از نظر محور مذکور پوتین از اهداف تجدیدنظرطلبانه خود دست نمیکشد و حتی با خاموش شدن منازعه نظامی در اوکراین هم او به نقاط دیگری از جمله حوزه بالتیک، اتحادیه اروپا و ناتو چشم دارد تا هر چه بیشتر دایره سلطه روسیه را گسترش دهد. در این میان، غربیها بر این باورند که روسیه به دلیل تجارب نظامی تلخ خود در اوکراین بیشتر به ابزارهای نوین جنگی در رویکرد جنگ ترکیبی مثل جنگ اطلاعاتی، عملیاتهای مخفی، خرابکاری، باجگیری با اهرم انرژی، تحریمهای متقابل و حمایت از جداییطلبان روسگرا روی آورده است. بنابراین، راهبرد مهار روسیه یک شکل همهجانبه دارد که هدف آن تحلیل توان نظامی روسیه، افزایش هزینههای رفتارهای بیثباتکننده آن و منزویسازی روسیه از جامعه بینالمللی به لحاظ سیاسی و اقتصادی است. این راهبرد مهار شبیه به راهبرد مهار طراحی شده از سوی جرج کنان در اوایل جنگ سرد در مهار شوروی است که بر پایه آن گسترشگرایی روسیه بایستی متوقف شود، اقدامات متقابل پرشدت در برابر تلاشهای روسیه برای نفوذسازی مخرب اتخاذ گردد، نظام سیاسی روسیه به لحاظ اقتصادی تضعیف و یک کارزار اطلاعاتی در خصوص افکار عمومی برای آسیب زدن به حمایت مردم روسیه از کرملین به اجرا گذاشته شود.[1] هدف استراتژی مهار این است که جلوی قدرت روسیه بدون درگیری نظامی با آن گرفته شود. تفاوت راهبرد نوین مهار با زمان جنگ سرد این است که در نسخه سابق حوزه مواجهه با مسکو فقط به اروپا محدود بود ولی اکنون اوراسیا و دیگر مناطق دنیا را دربرمیگیرد. با وجود اینکه آمریکا با کمک نظامی گسترده به اوکراین به صورت غیرمستقیم با روسیه درگیر است، لکن همزمان نفوذ روسیه در آسیای مرکزی، قفقاز جنوبی و حتی در آفریقا را هدف قرار داده است که با اتکا به ابزارهایی فراتر از نظامی و امنیتی از جمله سیاسی، تجاری و اقتصادی انجام میگیرد.[2]
- بازدارندگی امنیتی و نظامی پایدار اروپایی علیه روسیه
حمله روسیه به اوکراین شکست بازدارندگی آمریکا در برابر اراده نظامی روسیه بود که بر اساس تعریف دانشمند رئالیستی همچون جان میرشایمر نتوانست محاسبات روسیه را تغییر و مانع تصمیم پوتین شود. از این منظر، پوتین به این نتیحه رسید که میتواند در عرض چند روز محدود به کییف برسد و علاوه بر این محاسبه او از واکنش ملایم آمریکا و جامعه بینالمللی و عدم اشتیاق به تحمیل هزینه به روسیه در بحران اوکراین در سال 2014 آگاه بود. ریشه اصلی این تصور، عدم تسلیح اوکراین به ادوات و تسلیحات راهبردی بازدارنده مخرب بود که هرچه بیشتر روسیه را به تهاجم ترغیب نمود. مسئلهای که در سال 2008 در گرجستان نیز رخ داد. اساساً دولتهای سابق آمریکا ارائه کمکهای نظامی تهاجمی و کشنده به کشورهای حوزه نفوذ روسیه را مخرب و تحریککننده قلمداد کرده و به کمکهای امنیتی غیرحساس اکتفا میکردند. به عبارت دیگر، رهبران آمریکا از تقویت بازدارندگی منطقهای علیه روسیه امتنا میکردند تا تنشها تشدید نشود که در اوکراین این فرضیه باطل شد چراکه روسها آن را تعبیر به ضعف نمودند.[3] پس از جنگ اوکراین، آمریکا اکنون روسیه را یک تهدید کوتاهمدت فوری علیه منافع و ارزشهای خود و متحدینش میبیند که به واقعیت پیوسته است. ناشی از این برداشت، آمریکا اکنون با مشارکت متحدین و شرکای خود یک بازدارندگی یکپارچه علیه روسیه را با مرکزیت شرق اروپا اجرا میکند که اولویت راهبردی کنونی آن کمک به اوکراین برای دفاع از خود و در عین حال عدم شروع درگیری جدید میباشد.[4] از نظر آمریکا محیط پیرامونی دریای سیاه اکنون یک جایگاه حیاتی ژئواستراتژیک برای راهبرد دفاعی آمریکا در برابر روسیه یافته که اروپا را به خاورمیانه متصل میکند و زیرساختهای ترانزیتی و منابع انرژی در آن قرار دارد و به لحاظ امنیتی، خط مقدم امنیت ترانسآتلانیتک محسوب میشود که بزرگترین منازعه از زمان جنگ جهانی دوم در آن جریان دارد. بنا به این ملاحظات، آمریکا در سطوح مختلف اطلاعاتی و امنیتی به متحدین خود در ناتو کمک میکند تا یک بازدارندگی پایدار در برابر روسیه ایجاد گردد تا اینکه خود به چالش راهبردی واشنگتن یعنی چین بپردازد.[5] در این راستا، ناتو یگانهای رزمی چندملیتی را بلغارستان، مجارستان، رومانی و اسلواکی مستقر کرد تا در کنار سایر گروههای رزمی در استونی، لتونی، لیتوانی و لهستان عمل کنند. در نشست مادرید ناتو نیز آمریکا و متحدین آن توافق کردند که تغییرات اساسی در استراتژهای بازدارندگی و دفاعی این اتحاد صورت گیرد که عمدتاً مبتنی بر پیشآمادگی کامل در تجهیزات، پشتیبانی و قابلیتهای پاسخگویی سریع هستند.[6]
- خنثیسازی تکانههای روسیه بر ثبات راهبردی جهانی
بیش از یک دهه است که آمریکا و روسیه میسر خروج از پیمانهای کنترل تسلیحات راهبردی متعارف و نامتعارف را در پیش گرفتهاند و این امر ثبات راهبردی جهانی به ویژه در عرصه تسلیحات اتمی را به خطر انداخته است. از جمله نمونههای مهم خروج دو طرف از پیمان نیروهای اتمی میانبرد یا INF است که در زمان ترامپ از آن خارج شدند و پیمان استارت جدید هم به نوعی فروپاشیده به نظر میرسد و با عدم اجرای جامع مفاد آن، افق مذاکراتی برای تمدید آن مشاهده نمیشود.[7] با شروع جنگ اوکراین، روسیه از تسلیحات اتمی خود برای مدیریت تنش با آمریکا و ناتو و بازدارندگی در برابر مداخله قدرتهای بیشتر در جنگ به نفع اوکراین استفاده کرد و تهدیدات هستهای مداوم روسیه اثرگذار ظاهر شد و مانع یک حمایت همهجانبه غربی از اوکراین گشت. آمریکا و ناتو در برابر موضع هستهای روسیه عقبنشینی کرده و خطوط قرمز آن را درک کردند.[8] برای مثال، آمریکا و ناتو رزمایش موشکهای بالستیک بینقارهای خود را نیز برای جلوگیری از به خطر افتادن ثبات راهبردی لغو کردند. امّا این به معنای بخشیدن آزادی عمل کامل به روسیه نبود. پس از جنگ اوکراین آمریکا تعامل دوجانبه با روسیه را به یک تعامل چندجانبه با محوریت ناتو مبدل کرده و ثبات راهبردی با روسیه را در این چارچوب تعریف میکند. هرچند این اتحاد رزمایش بالستیک مذکور را برای جلوگیری از تنش لغو کرد، امّا رزمایشهای هستهای خود را به صورت مرتب انجام میدهد و همزمان پاسخ به تهدیدات هستهای روسیه را برجسته و مشخص میکند. آمریکا در تلاش است تا ابهام هستهای روسیه را از میان بردارد و به آن نشان دهد که تفاوتی بین تسلیحات هستهای کوتاهبرد تاکتیکی و نیز بردبلند راهبردی وجود ندارد و در پی بازدارندگی معتبر علیه تلاشهای روسیه برای مدیریت تنش از طریق کاربرد محدود سلاح اتمی است. در این راستا، آمریکا و ناتو به روسیه اعلام کردهاند که هرگونه کاربرد سلاح هستهای را غیرقابل قبول میدانند که برای روسیه عواقب شدیدی در پی خواهد داشت و ماهیت درگیری و تنشها را تغییر خواهد داد. به همین منظور آمریکا در بالاترین سطوح مسئولین امنیتی خود با روسیه در ارتباط مستقیم است و سناریوی پاسخ شدید همراه با متحدین و شرکا را برای روسیه به تصویر کشیده است.[9] در سوی مقابل، روسیه همچنان بر این موضع اصرار دارد که برابری راهبردی با آمریکا شامل همه تسلیحات راهبردی از جمله تسلیحات غیرهستهای و دفاعی میشود و در مقابل، امّا نظر آمریکا این است که فقط تسلیحات اتمی شامل تاکتیکی و راهبردی باید محدود شوند و لذا، تسلیحات راهبردی غیرهستهای و سیستمهای موشکی نمیتوانند در مذاکرات قرار بگیرند و یا محدود شوند (هرچند که روسیه هم بر سر شمولیت تسلیحات اتمی تاکتیکی به دلیل عدم برد آنها تا خاک آمریکا مخالفت میکند). آمریکا برای نخستین بار در سال 2022 در سند دفاع موشکی خود به صورت رسمی تسلیحات راهبردی غیراتمی را تهدید قلمداد نمود که حداقل در سطح نظری، خواهان تعدیل دیدگاههای خود و نزدیک شدن به نظر روسیه مبنی بر شمولیت تسلیحات راهبردی غیراتمی آمریکا در مذاکرات ثبات راهبردی و کنترل تسلیحات میباشد. همچنین در سند مذکور، اشاره به شفافیت و پیشبینی پذیری متقابل طرفین برای کاهش ریسک درگیری را هم میتوان در این چارچوب ارزیابی نمود کمااینکه قانون بودجه دفاعی سال 2022 آمریکا هم مجوز بازرسیهای روسیه و چین از برخی بخشهای خاص ساختار دفاع موشکی آمریکا را داده است.[10]
[1] https://www.atlanticcouncil.org/blogs/new-atlanticist/russia-policy-after-the-war-a-new-strategy-of-containment/
[2] https://www.foreignaffairs.com/russian-federation/americas-new-twilight-struggle-russia
[3] https://foreignpolicy.com/2023/02/20/ukraine-deterrence-failed-putin-invasion/
[4] https://www.defense.gov/News/News-Stories/Article/Article/3315827/allies-partners-central-to-us-integrated-deterrence-effort/
[5] https://www.defense.gov/News/News-Stories/Article/Article/3390038/us-official-looks-to-deter-russia-in-black-sea-region/
[6] https://www.cna.org/reports/2023/06/us-nato-russian-strategic-stability-in-ukraine
[7] https://www.stimson.org/2023/redefining-strategic-stability-in-post-new-start-reality-a-pivotal-role-of-missile-defense/
[8] https://www.fpri.org/article/2023/09/nuclear-stability-and-escalation-risks-in-europe/
[9] https://www.cna.org/reports/2023/06/us-nato-russian-strategic-stability-in-ukraine
[10] https://www.stimson.org/2023/redefining-strategic-stability-in-post-new-start-reality-a-pivotal-role-of-missile-defense/